محل تبلیغات شما



انتهای خیابان آذر.

باز هم قراری عاشقانه پاییزو زمستان ، قراری طولانی به بلندی یک شب ، شب عشق بازی برگ و برف ، پاییز چمدان به دست ایستاده!

عزم رفتن دارد آسمان بغض کرده و میبارد، خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست ، کاسه ای آب می ریزم پشت پای پاییز و تمام میشود!

 پاییز.

پاییز، آری آخرین ساعات روزهای عاشقی

رفتنت بخیر/ سفرت بی خطر 

 


با دیدن پیام های چند سال پیش ،اولین چت ، دلم به تپش افتاد 

اولین چت ک فرستادی این شعرو معرفی کردی که بخونم ☺ اون روز اولین روزی بود ک بهم پی ام دادی و من هیچ وقت فکرشم نمیکردم ک الان این همه برام مهم شده باشی . چه روزهای سختی گذشت. کی و کجا نمیدونم ولی چشم باز کردم دیدم دوست دارم

چقدر خوبه یکی باشه ،تورو اصلا نرنجونه و تموم غصه ش این باشه که لبهاتوبخندونه؛ چقدر خوبه یکی باشه بفهمه تو رو ؛یکی ک ساده ی ساده بهت عشق رو بفهمونه مرسی ک بهم امید دادی امروز ای یار .


نه بهانه گیر بودم ،نه شکننده!!!!

اماچندروزیست با هر اخمی،بغض میکنم با هر زخم زبانی میگریم !!!

بی آنکه اشک بریزم ،پایم می لغزد قلبم تیر میکشد و صدای سقوط خود را از اعماق وجودم می شنوم!!!

این منه گذشته نیستم

                                      دیوانه وار دلم برای خودم تنگ شده.

دیگر حوصله ی زندگی را ندارم، ۳۱ ساله شدن ،۴۱ساله شدن و در مرز هفتادسالگی مردن شاید هم زیاد که برای من خیلی زیاد است .

حوصله زندگی راندارم اما حوصله تورا دارم 

خنده دار نیست ک حوصله ی زندگی را ندارم ولی حوصله ی تورا دارم و شاید همین دلیل زنده بودن من است .

 جای بدی قرارگرفته ام ،خسته از نامردی ها،خسته از دل شکستن ها ،خسته از دوری ها،

کاش میشد که بیایی وبمانی..‌‌‌‌

 


چقدر خوب است که میان این همه هیاهوی زندگی یکی باشد که تورا دیوانه وار دوست بدارد و تورا دور کند از این هیاهو و تو برای عاشقانه زیستن او را بهانه کنی ❤ 

عشق ابدیم زندگی من خالی و پوچ بود تا اینکه تو آن را با شادی و عشق پرکردی تو بهترین چیزی هستی که من می توانستم بدست بیاورم

عشق جانم منتظر نباش که شبی بشنوی 

از این دلبستگی های ساده ، دل بریده ام !

که عزیز بارانی ام را ، 

در جاده ای جا گذاشتم ! 

یا در آسمان ، به ستاره ی دیگری سلام کردم !.

تا غزل هست و عشق هست توهم در قلب من طلوع میکنی .

من به تو همیشه وفادارم

توقعی از تو ندارم !

اگر دوست نداری ، در همان دامنه ی دور دریا بمان !

هر جور تو راحتی ! باران زده ی من !

همین سوسوی تو ، از آن سوی پرده ی دوری 

برای روشن کردن اتاق تنهاییم کافیست !

من که این جا کاری نمیکنم !

فقط گهگاه گمان دوست داشتنت را در دفترم حک میکنم !

همین ! این کار هم که نور نمی خواهد!

میدانم که به حرفهایم می خندی !!1

حالا هنوز هم وقتی به تو فکر می کنم باران می آید !!!

صدای باران را میشنوی عشق جانم ؟!

 

 

 


می نویسم . می نویسم از تو

با تو از حادثه ها خواهم گفت .

گریه .

این گریه اگر بگذارد، می نویسم همه ی با تو بودن را

برای تو مینویسم که تمام لحظه هایم را بامن بودی

برای تویی که تمام هستی ام بودب و هستی، امامن هنوز هم برای تو مینویسم

با دلی شکسته که اگر هزاران بار بشکند ، باز هم بهعشق تو خواهد تپید، برای تویی که همچون خون در رگ هایم جاری هستی، من به قیمت جان کندن هم نمیتوانم از تو بگذرم!

برای تویی که میدانم در این روزگار غریب تنها به تو دلخوشم  عشق جاودانه ی من 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

علمی .آموزشی .فرهنگی و اجتماعی